معنی قطعی برای کتاب

حل جدول

قطعی برای کتاب

رحلی

وزیری، رحلی، جیبی، رقعی

وزیری

بغلی، بیاضی، جیب پالتویی، جیبی، خشتی، رحلی، رقعی، سلطانی، وزیری

وزیری

رحلی


قطعی

مسجل، حتمی، مسلم، روشن، صریح، واضح

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

قطعی

تاشت تاشتیک آوریک (یقینی) (صفت) یقینی: اجرای این امر قطعی است.

لغت نامه دهخدا

قطعی

قطعی. [ق ُ عی ی] (ص نسبی) نسبت است به ابوقطعه، و آن حیی است. (منتهی الارب).

قطعی. [ق ُ طَ] (اِخ) حزم بن ابی حزم مهران، مکنی به ابوبکر حزم قطعی بصری. از راویان است. وی از حسن حدیث شنید و ابن مبارک از او حدیث کند. وفات او به سال 195 هَ. ق. است. (اللباب).

قطعی. [ق َ] (ص نسبی) نسبت است به قطع. || (اِخ) فرقه ای از شیعه. رجوع به قَطْعیّه شود.

قطعی. [ق ُ طَ عی ی] (ص نسبی) نسبت است به قطیعه، و آن بطنی است از زبید. (اللباب).

قطعی. [ق ِ طَ] (اِخ) عبداﷲبن حسین بن محمدبن فرزدق قطعی کوفی، که خریدوفروش قطعه های کهنه ٔ جامه می کرد و از راویان است. وی از بکربن سهل دمیاطی و حسن بن علی بن بزیغ و جز ایشان روایت کند و از او محمدبن جعفربن محمد تمیمی و قاضی ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲ هروی جعفی و جز ایشان روایت کنند. (اللباب).

فرهنگ معین

قطعی

(قَ) (ص نسب.) حتمی، یقینی.

فارسی به ایتالیایی

قطعی

definitivo

فارسی به آلمانی

قطعی

Abschließend, Absolut, Anhalten, Dauern, Endgültig, Endlich, Leisten, Letzte (m) (f), Schließlich, Ultimatum [noun]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

قطعی

سد در سد

معادل ابجد

قطعی برای کتاب

825

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری